پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مُرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت
مادر پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مُرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد
نظرات شما عزیزان:
من هم عاشقم ولی نمی دونم چه جوری به طور غیر مستقیم بهش بگم این آدرس وب من حتما سربزن راستی اگه دونستی یا بهایمیلم بده یا داخل وبم واسم جوابش رو بده بهتره تو وبم بذاری ممنون shaghayeghha@loxblog.com
حتما جواب را واسم بفرست چون دارم دق می کنم
حتما جواب را واسم بفرست چون دارم دق می کنم